نه، نه، اصلا قبول نیست... هر شب که آغوش می گشایی و مرا با لالایی آرام بخشت خواب می کنی با خودم می گویم : به پاس همه ی عشقت، فردا صبح که چشم باز کردم به تو سلام می کنم.، لبخند میزنم و روی ماهت را می بوسم. اما هر روز صبح ، مثل همیشه ، باز تو برنده ای ، هر روز صبح که به پلک هایم قدرت باز شدن و به چشمهایم نور دیدن میدهی باز هم این تویی که اول به من سلام می کنی این تویی که اول به من لبخند میزنی .. این تویی که در من می درخشی با تک تک اشعه های خورشید آسمانت این تویی که در من می شکفی با باز شدن هر شکوفه ات تو در من سروده می شوی با آواز خوش پرندگان در من جاری می شوی با جریان رود بر من میوزی با هر نسیم بر من می باری با هر قطره باران آرامشم میدهی با یادت در کنار عزیزانم در من میخندی با لبخند کودکان پاک
تو را می بینم در مهر بی توقع دوست تو را می یابم در همراهی بال یار آماده به پرواز به سوی تو
...تو را ...تو را می جویم در هر نفس... و باز هر شب با چشمک زیبای ستارگانت با نور مهتابت در آغوش پر مهرت آرام ، آرام به خواب میروم به آن امید که باز چشمانم به رویت باز شود و از عشقت سیراب شوم...
سلام دوست مهربون.در صورت تمایل برای تبادل لینک لطفا منو با اسم دلنوشته های من و آدرس faeze.20.LXB.ir لینک کنید و بعد مشخصات لینکتون رو در کارد زیر برام بذارید.در صورت وجود لینک کردن من در سایت شما بطور خودکارلینک میشید.ممنونم.